من مینا طبری هستم و حدود 37 سال است که به آموزشوپرورش فرزندان این سرزمین می پردازم. از سال 1360 مشغول به کار شدم چون حق التدریس بودم دوسال کم کردند و در واقع تاریخ استخدامم را سال 62 در پرونده نوشتند. 27 سالش را در پایه اول ابتدایی تدریس کردم. در روستاهای مختلف تدریس کردم. اسرم، جامخانه و... بودم. تا اینکه سال 80 به ساری آمدم و در مدارس ساری تدریس پایه اول ابتدایی را شروع کردم... در ادامه مطلب به برخی از خاطراتم در دوران تدریس، اشاره میکنم.
-----------------------------------------------------------------------------
خاطرات یک معلم به نام مینا طبری ( قسمت اول )
تهیه و تنظیم : گروه سلامت اجتماعی پایگاه تحلیلی خبری تخصصی مدیریت شهری "شهرنویس"
محصلی داشتم که نه سالش بود و آمده بود در پایه اول که تحصیلاتش را شروع کند. این دانشآموز بههیچعنوان صحبت نمیکرد. هرکاری هم که میکردیم حتی محلی هم که با او صحبت میکردم با من ( بهعنوان معلم) صحبت نمیکرد. من وقتی با مادرش صحبت کردم ظاهراً مادرش ازدواج دوم داشته و گویا این بچه به خاطر یک ترس ناخواسته، از کوچکی بههیچعنوان حرف نمیزد!
خیلی فکر کردم که چگونه میتوانم این دانشآموزم را به حرف بیاورم. درنهایت تصمیم گرفتم که یک طوطی سخنگو را که همزمان تکرار میکرد را به کلاس آوردم!
سپس به او گفتم: کبرا جان، تِه معلمی؛ اینجه هِرِس و ته وَچِه ها رِه مراقب باش!
بعد خودم میرفتم پشت پنجره کلاس و یواشکی نگاه میکردم. همه روز، یک ساعت همین کار را با این دانشآموزم کردم و دیدم که کبرا، از تکرار کردن این طوطی خوشش میآمد.
از طرف دیگر بههیچوجه او را دعوا نمیکردم. حتی زمانی که کار اشتباهی هم انجام میداد سعی میکردم بهآرامی گذشت کنم یا تذکر ملایمی به او بدهم.
حتی ناظرینی که از طرف آموزشوپرورش میآمدند سفارش میکردم که اگر از این دانشآموز سؤالی پرسید و جواب نداد، برخورد تندی نکنید.
من درنهایت بعد از یک سال توانستم او را به حرف بیاورم. حتی گفتم اگر هم نیاز باشد سه سال او را در پایه اول نگهدارم این کار را میکنم بهخصوص اینکه سید هم بود و من احترام خاصی برای او قائل بودم.
مثلاً وقتی میخواستم به او بگویم که حرف "د" با "ا" چه میشود میگفتم: کبرا "دا"( باحالت خاصی)، یا مثلاً در مورد حرف "ن" و "ا" میگفتم: کبرا، امِه سِرِه انی؟! نا" که سرش را به سمت بالا تکان میداد.
درنهایت سال دوم هم تا حدی میتوانست حرف بزند و درنهایت سال سوم هم او را نگه داشتم. تا اینکه گاهی اوقات میدیدم که بعضی جملات را ناخواسته میگوید! و فهمیدم که مسیر خوبی برای به حرف درآوردنش پی گرفته بودم. دیگر من از آن مدرسه رفتم و کبرا به پایه دوم رفت. و من سفارش کبرا را به معلم بعدی هم کردم و حتی گفتم اگر صلاح میداند او را دو سال هم نگه دارد تا کبرا بتواند خوب حرف زدن را بیاموزد.
تا اینکه چند وقت بعد، دیدم معلم کلاس دوم برای من زنگ زد. و گفت که وقتی از دانشآموزان میپرسد که هرکدام چه آرزویی دارند، کبرا گفت که "ایکاش من یک طوطی سخنگو داشتم!" سریع من یک طوطی سخنگو برایش بردم. درنهایت توانستم من کبرا را در مدرسه نگهداشته باشم.